English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3544 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
One cannot put back the clock. <proverb> U هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
the clock was put back U عقربههای ساعت را عقب بردند
turn the clock back <idiom> U زمان را به عقب برگرداندن
Other Matches
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
clock U زمان سنج
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock U مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock U ساعت
clock U زمان
at eight o'clock U در ساعت هشت
clock U سیگنال هایی که هم سان با باس ساعت هستند
clock U مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clock U تپش زمان سنجی ساعت
clock U سنجیدن باساعت
clock U ساعت ورزشگاه
clock U زمانگیری
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clock U تعداد باس هایی که ساعت هر ثانیه ایجاد میکند
clock U خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
the two o'clock d. U توزیع ساعت دو
four o'clock U ساعت چهار
three second clock U ساعت نشاندهنده قانون 3ثانیه در بسکتبال
four o'clock U لاله عباسی
clock U ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
four o'clock U گل لاله عباسی
relocation clock U دایره تنظیم هدف
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
game clock U ساعت ورزشگاه
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
clock pulse U تپش زمان سنجی
digital clock U زمان سنج رقمی
clock method U روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
digital clock U ساعت رقمی
effectiveness clock U دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
electric clock U ساعت الکتریکی
lady clock U کفشدوز
atomic clock U ساعت اتمی
biological clock U زیستآهنگ
clock paradox U پارادکس زمانی
alarm clock U ساعت شماطهای
clock rate U نرخ زمان سنجی
clock signal U علامت زمان سنجی
clock skew U اریب زمان سنجی
clock speed U سرعت ساعت
alarum clock U ساعت شماطهای
alarum clock U خیزانک
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
The clock has stopped. U ساعت دیواری خوابیده است
clock stagger U رتبه زمان سنجی
This is a self - winding clock . U این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
internal clock U ساعت داخلی
clock track U شیار زمان سنجی
clock work U چرخهای ساعت
lady clock U پینه دوز
clock generator U ساعت زا
tower clock U برج ساعت
clock maker U ساعت ساز
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
cuckoo clock U ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
biological clock U ساعت زیستی
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
round the clock U ۲۴ ساعته
biological clock U زیست گشت
shot clock U ساعت مسابقه
five-o'clock shadow U ته ریش
time clock U گاه ساعت
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
twentyfour second clock U ساعت نشاندهنده قانون 42ثانیه در بسکتبال
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
wall clock ساعت دیواری
face of the clock U صفحه ساعت
five-o'clock shadows U ته ریش
round-the-clock شبانه روزی
clock timer U زمانموردنظر
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
chess clock U ساعت شطرنج
clock generator U مولد زمان سنجی
to clock out [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
military clock U ساعت یا وقت نظامی
master clock U زمان سنج اصلی
master clock U شاه زمان سنج
clock frequency U بسامد زمان سنجی
clock operator U تنظیمکنندهوقت
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
round-the-clock U بیست و چهار ساعته
round-the-clock U روز و شب
round-the-clock U لاینقطع
round-the-clock U پیوسته
work against the clock U بکوب کار کردن
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
relocation clock U دایره تنظیم تیر
back to back credit U اعتبار اتکایی
back to back housing U خانه ی پشت به پشت
Please don't wake me until 9 o'clock! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
to clock off [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
clock calendar board U تخته ساعت / تقویم
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
clock code position U سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
The plane to ... departs at ... o'clock. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
The clock is fast (gaining). U ساعت دیواری تند کار می کند
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
Does this clock keep good time? U این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
horizontal clock system U طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
to advance the hand of a clock U عقربه ساعت را جلو کشیدن
weight-driven clock mechanism U مکانیزم ساعتپانولدار
He works day and night (round the clock). U روز وشب کارمی کند
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
behind his back U پشت سراو
to back out of U دبه کردن
to back out of U جرزدن
the back of beyond U دورترین گوشه جهان
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
keep back U جلونیایید
right back U بک راست
back up U دور زدن [با اتومبیل]
come back U دوباره مد شدن
up and back U بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
to look back U سرد شدن
to keep back U دفع کردن پنهان کردن
to keep back U مانع شدن
to keep back U جلوگیری کردن از
to keep back U بازداشتن
with one's back to the w U درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to go back U برگشتن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own U انتقام خودراگرفتن
to get back U دوباره بدست اوردن
to come back U پس امدن
to come back U برگشتن
to back up U یاری یاکمک کردن
to get back U بازیافتن
back U تیر اصلی پشت بند
at the back U در پشت
(a) while back <idiom> U هفتها یا ماهای گذشته
come back U بازگشتن
come back U برگشتن
come back U بازگشت بازیگر
on one's back <idiom> U پافشاری درخواستن چیزی
get back U دوباره بدست اوردن
back out <idiom> U زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
come back <idiom> U دوباره معروف شدن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> U به حال خودرها کردن
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> U برگشتن
go back U برگشتن
To back down . U کوتاه آمدن
out back U مایع روان شده
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
out back U چسب مایع
on the way back U در برگشتن
on ones back U بستری
look back U سر خوردن
look back U سرد شدن
I'll take back what i said. U حرفم را پس می گیرم
keep back U نزدیک نشوید
keep back U مانع شدن
keep back U دفع کردن
Back and forth. U پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. U جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back. U رسیدن بخیر
from way back <idiom> U مدت خیلی درازی
back U جبران ازعقب
back down U از ادعایی صرفنظر کردن
back U پشتی کنندگان تکیه گاه
back U به عقب
back U درعقب برگشت
back U پاداش
back U پشت سر
back U بدهی پس افتاده
back U پشتی کردن پشت انداختن
back U بعقب رفتن بعقب بردن
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
back U سوارشدن
back U پشت چیزی نوشتن
back U فهرنویسی کردن
back U پشتی
back U عقبی گذشته
back-up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up U تکمیل کردن
back-up U تقویت کردن تقویتی
back-up U جاگیری پشت یار
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up U پشت قرار دادن
back-up U معکوس ریختن
back-up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up U پشتیبانی یا کمک
back-up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back U عقب
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
3as red as a rose
1If he had gone back,it would have been brought disgrace on the family.
1Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1Poked back
1 no!i am not,repeat not,going back to my father to ask for money
1من باید به شهر برگردم
0work against the clock
1حق کسی را کف دستش نهادن
0Turn back the clock
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com